جرج سوروس

جرج سوروس و شعار تغییر (نفوذ در ساختارهای تصمیم گیری و تصمیم سازی یک کشور برای اهداف خاص)

 

معرفی جرج سوروس

مدیر صندوق پوشش سرمایه (پوشش ریسک) نیویورک، جرج سوروس یکی از قدرتمندترین شخصیت های سیاسی روی زمین به حساب می آید، بویژه از اواسط 1980، او با استفاده از نفوذ بسیار بالای خود در دوباره پیکربندی ساختارهای سیاسی و اقتصادی چندین کشور در اقسی نقاط دنیا کمک بسزایی داشته و دارد. در بعضی از موارد با داشتن نقش کلیدی در سرنگونی رژیمها که سالیان متمادی حتی دهه ها زمام امور را به دست داشتند بازی کرده است، به عنوان یک مثال عینی در ایالات متحده که نمونه بارزی از نقش عمیق امروزۀ او در تاثیرگذاری در روند سیاست ها و فرهنگ آمریکا است را می توان اشاره کرد.

عمدۀ تاثیرگذاری سوروس از 13 میلیارد دلار ثروت شخصی خود برگرفته شده است1، که بعدها با کنترل دارایی های سرمایه گذارها در شرکت خودش (مدیریت سرمایه سوروس2)، حداقل مبلغ 25 میلیارد دلار دیگر به دارایی های خودش افزوده است. از دیدگاه سوروس، او به یک ماموریت مقدس از نظر خویش برگزیده شده است که حکم بر تبدیل جهان و موسسه خودش به یک چیز بهتر را دارد.

در طول این سالها، سوروس چندین بار آوای احساس بزرگ منشی را با روشهای مختلف سر داده است. در کتاب خود با عنوان "کیمیاگری امور مالی" در سال 1987، برای مثال نوشته است: "من اقرار می کنم که من همیشه نگاه اغراق آمیزی از خود برتر بینی را در سر پرورانده ام، به عبارت ساده تر، من تصور نوعی خدایی را دارم یا یک اصلاح طلب اقتصادی مانند کی نس (Keynes)، یا یک چیز بهتر مانند یک دانشمند مثل انیشتین."3؛ گسترش همین نگرش در کتابش در سال 1991، "تضمین دموکراسی"، گفته است: "اگر حقیقت شناخته شده باشد، من بعضی از توهمات نسبتاً قوی مسیحایی را از دوران کودکی با خود به همراه داشته ام"، توهماتی که "من به افراط خواسته ام ... تا حدی که من می توانم استطاعت آن را داشته باشم."4؛ در ژوئن 1993 در مصاحبه ای با ایندیپندنت (The independent) سوروس، چه کسی بی خداست؟،5 او گفت خودش را "نوعی خدا و آفریدگار همه چیز"6 می بیند. دو سال بعد در یک مصاحبه دیگر، او خود را مانند کسی که خصوصیات زیادی را با "خدا در عهد عتیق" مشترک است را به تصویر کشاند، مانند یک چیز نامرئی. من کاملاً نامرئی بودم، خیر خواه، من کاملاً خیرخواه بودم، چشم جهان بین، من سعی کردم همه چیز را ببینم."7، سوروس به بیوگرافر خود مایکل کافمن گفت که هدف او چیزی کمتر از "وجدان جهان شدن" نیست البته با استفاده از بنیاد خیریه ای که دارد.8 چیزی که در ادامه مقاله به آن خواهیم پرداخت تا بدانیم پشتوانه بانکی سازمانها و عللی که باعث می شود او خود را چنین ارزشمند تلقی نماید.

"من به این حقیقت رسیده ام که پول است که جهان را به حرکت وا می دارد"، به گفته سوروس "پس من هم ممکن است پول بدست بیاورم ... اما در داشتن آن موفق بودم، سپس من می توانم ملاحضات اجتماعی خود را بیان سازم."9 همواره آن ملاحضات حول محور آرزوی تغییر جهان به صورت عمومی و آمریکا بطور ویژه برای تبدیل شدن به یک چیز جدید که با دیدگاه "عدالت اجتماعی" وی همراه بوده است، ادعایی که با محور توهمات و یا هذیان های یک عظمت و شکوه ساختگی می باشد."10، سوروس خود را بطور طنزآمیزی "یک نوع مهره که می خواهد تاثیری در نحوه کارکرد جهان داشته باشد" معرفی کرده است.11، یک دوست قدیمی این میلیاردر، بایرون وین (Byron Wien) که در حال حاضر نائب رئیس شرکت خدماتی-مشورتی بلک استون می باشد، درباره سوروس اینچنین می گوید "شما باید بفهمید که سوروس فکر می کند توسط خدا تدهین شده است تا مشکلات لاینحل را حل کند و اثبات آن این است که او تا به حال در پول درآوردن خیلی موفق بوده است، پس او فکر می کند که مسئولیت خرج کردن این پول را در راههایی که برای او ارزش و ماموریت حساب میشوند، به عهده دارد."12

 

جرج سوروس، ریشه ها، رشد و توسعه

جرج سوروس حاصل ازدواج تئودور و الیزابت است، خانواده ای از یهودیان سکولار، در بوداپست مجارستان به تاریخ 12 آگوست 1930،  پدرش تئودور که شغل وکیلی را پیشه کرده بود، اما علاقه خاصی به گسترش زبان اسپرانتو که در سال 1880 به وجود آمده بود داشت، زبانی که قصد داشت تا مردم را ترغیب به کنار گذاشتن زبانها و گویشهای محلی و مادری کرده تا بطور جهانی بتوانند با یکدیگر ارتباط برقرار کنند، بدین معنا که مردم هویت ملی و مذهبی خود را به حداقل برسانند و در عوض هارمونی جدیدی بین فرهنگهای ملل مختلف را با این زبان گسترش دهند.

در سال 1936 تئودور نام فامیلی خود را به سوروس تغییر داد که در زمان آینده زبان اسپرانتو به معنای "بلند پرواز بودن در آینده"13 میباشد.

زمانی که نازی ها بوداپست را در سال 1944 اشغال کردند، تئودور تصمیم به جدا کردن اعضای خانواده از هم گرفت تا احتمال قتل عام تمامی اعضاء خانواده اش را به حداقل برساند. برای هر کدام از آنها، همسرش و دو پسرش کاغذی جعلی خریداری کرد که از آن پس آنها را به عنوان یک مسیحی معرفی می کرد، و مبالغی را برای پنهان کردن هویت یهودی خانواده اش از چشم فاشیستهای آلمانی و مجاری، به ماموران دولت پرداخت نمود و رشوه غیر یهودی باعث شده تا خانواده ها آنها را به خانه هایشان راه دهند. در خصوص جرج، پدرش با پرداخت به یک مامور رسمی و دولتی مجاری با نام باوم باخ (Baumbach) تا ادعای مسیحی بودن جرج با نام "سندورس کیس" را داشته باشد، و بتواند در بوداپست با وی زندگی کند. یکی از وظایف باوم باخ تحویل اطلاعیه اخراج به یهودیان مجارستان، مصادره دارایی های ایشان و برگرداندن آن به آلمان بود.

جرج سوروس در گردشهای خود با ماموران دولتی همراه می شد.14 سالها بعد در دسامبر 1998، یک گزارشگر از CBS از جرج پرسید آیا هیچ احساس گناهی در رابطه با همکاری وی با باوم باخ در آن دوران را دارد؟؛ سوروس در جواب می گوید "... من فقط یک تماشاگر بوده ام ... من هیچ نقشی در مصادره آن اموال نداشتم، پس من هیچ احساس گناهی ندارم."15

در حال حاضر سورس از دوران اشغالگری مجارستان توسط آلمانها را به عنوان "شادترین سالهای عمرش" یاد می کند. "برای من" او با دقت توضیح می دهد "آن یک تجربه خیلی مثبتی بود، یک چیز عجیبی است بدلیل اینکه شما اطراف خود رنجهای وحشتناکی را مشاهده می کنی و حقیقتی که خود من هم در همان شرایط خطرناک قرار دارم ولی من چهارده ساله ام و فکر نمی کنم که این خطرات حتی مرا لمس کنند، هر کسی اعتقادی در درون خویش دارد، شما به پدر خویش اعتقاد داری، آن یک تجربه شاد کننده و هیجان آور است."16

در سال 1947 خانواده سوروس از مجارستان به انگلستان تغییر مکان دادند، و جرج در مدرسه اقتصاد لندن حاضر شد (LSE). او در معرض کارهای فیلسوف متولد ونیز، کارل پاپر (Karl Popper) بود، کسی که در LSE تدریس کرده بود و کسی که سوروس بعداً از او به عنوان "استاد معنویات"17 یاد می کرد.

پس هیچ وقت سوروس مستقیماً زیر نظر پاپر درس نیآموخت، او نامه های او را می خواند و بعضی از نوشته هایش را برای اظهار نظر وی به او ارسال می نمود، که بارزترین آنها، کتاب 1945 پاپر با عنوان "جامعه باز و دشمنان آن" که "جامعه باز" را به سوروس معرفی نمود، قالبی که نقش اصلی در افکار سوروس و فعالیتهای او برای بقیه زندگیش ترسیم می کرد.

اصطلاح "جامعه باز" در اصل در سال 1932 توسط فیلسوف فرانسوی هنری لوئیس برگ سان (Henri Louis Bergson) ابداع شد، برای توضیح جوامعی که کدهای اخلاقی آنها بر اساس اصول جهانی پایه ریزی شده است که در جستجوی بهبود  وضعیت زندگی تمامی بشریت هستند، در برابر جوامع بسته که منفعت خود را بالاتر از هر ملت و فرهنگی می دانند.19 پاپر به آسانی این مفهوم را پذیرفت و شروع به توسعه آن کرد.

در نظر او، جامعه باز مکانی است که به شهروندان خود حق به چالش کشاندن و تغییر موسسات آن را آنطور که به نظرشان درست و نیازهای آنها را تامین می کند را می دهد، او تحمیل انطباق فکری، طراحی مرکزی و منسجم، فلسفه تاریخی دکترین مارکسیست را رد می کند.20

با حساب فرضی پاپر، یک جامعه ای که بسته باشد دیگر جای ناخوش آیندی است،  اگر فرض بر آن باشد که آن جامعه در هر راه و روشی بر دیگر جوامع تقدم و برتری دارد. همچنین هر سیستم اعتقادی و یا مطالبه شخصی هرچند در نهایت درستی و حقیقت باشد یک دشمن برای جامعه باز شناخته می شود. پاپر تمام دانش را فرضی می داند نه قطعی، چیزی که در حال تکامل است و ثابت و معین نیست.

بنابراین با تعمیم منطقی، پاپر در ادعای مطمئن پایه گذاران آمریکا سهیم نیست، در  اینکه که حقایق قطعی به خودی خود آشکار هستند و اینکه حقوق قطعی مانند حق "زندگی، ازادی، و دستیابی به شادی" که مرجعی در اعلام استقلال است، غیرقابل انکار و جای هیچ شکی در آن نیست به خاطر آنکه آنها به بشریت توسط نهایت قدرت، "آفریدگار"21 اعطا شده است. ما حال باید ببینیم که جرج سوروس، همچنان که رشد می کند و بالغ می گردد، قضیه اثبات شده پایه گذاران آمریکا را نیز رد می کند. براستی سوروس مجرای تحقیر بزرگ در روزگار مدرن برای شخصیتهای سیاسی آمریکا، کسانی که عظم راسخی در اصالت فرهنگ خودشان از خود نشان داده اند، می باشد، کسانی که اصول اعلام و اظهار قانون اساسی را فارق از زمان و حقایق تغییر ناپذیر می دانند و با آغوش باز پذیرفته اند. برای سوروس، "بزرگترین خدمت پاپر به فلسفه" بیان او که "نهایت حقیقت برای همیشه خارج از دسترس ما باقی خواهد ماند."22 بود.

بعد از فارق التحصیل شدن از LSE در سال 1952، سوروس به شرکت دلالی لندن به نام سینگر و فرایدلندر (Singer and Friedlander) ملحق شد، جایی که او را در داوری کردن در قراردادهای بین المللی کارکشته ساخت، که او از آن به عنوان "خرید امنیت از یک کشور و فروش آن به یک کشور دیگر"23 تعریف می کند. 4 سال بعد، او به نیویورک نقل مکان می کند و با عنوان معامله گر سهام در وال استریت مشغول به کار می شود، به علت اینکه سوروس اهمیت خاصی به قوانین زمخت تجاری ایالات متحده نمی داد و قصد اقامت دائم در آمریکا را نداشت. در عوض او برنامه پنج ساله ای را تدبیر کرد تا 500000 دلار پس انداز کرده و به اروپا بازگردد.24 برنامه او تغییر کرده یود، هرچند به عتوان مدیر پورتفولیو در بانک سرمایه گذاری آرنولد (Arnhold) و بلیش اودغ (S. Bleichroeder) مشغول به کار شد، که اینکار برای برآورده کردن آرزویی که در نام فامیلی اش که توسط پدرش دو دهه پیش درج شده بود، همان چیزی که او را به اوج قله های جدید می رساند.

در سال 1959سوروس به روستای گرینویچ، در نیویورک نقل مکان کرد، جایی که نغمه های جنبش های ضد فرهنگی دهه 60 در آن قبلاً احساس شده بود. در سپتامبر 1960 با آنالیزه ویتس چاک (Annaliese Witschak) ازدواج کرد، کسی که همسر او بود تا زمانی که این زوج بعد از 23 سال از یکدیگر جدا شدند.25 در سال 1961 سوروس یک شهروند آمریکا محسوب شد و  دو سال بعد اولین فرزند او و آنالیزه به دنیا آمد، یک پسر. در روستا، سوروس در معرض ایده های سوشیالیست برجسته مایکل هرینگتون (Michael Harrington) قرار گرفته بود، شخصی که با اشخاص افراطی و سوشیالیست تقریباً هر شب در رستورانی که به اندازه فاصله یک پرتاب سنگ با محل اقامت سوروس قرار گرفته بود، ملاقات داشت.26 در سال 1962 هرینگتون کتابی با نام "آمریکایی دیگر" نوشت، کتابی که در حقیقت طبقه قابل توجه محروم جامعه را نادیده می گرفت و ادامه حیات آنها را در کشوری که در حال پیشرفت بزرگی بود را زیر سوال می برد و پیشنهاد "جنگ علیه فقیران" را نیازی اساسی برای حل این مسئله می دانست. رئیس جمهور لیندون جانسون (Lyndon Johnson) کتاب را خواتد و آن را تحسین کرد و ایده های آن کتاب  تاثبر زیادی در سیاستهای "جامعه عالی" او داشت که دولت را به توزیع مجدد ثروت مجبور می ساخت.

یک شخصیت برجسته دیگر این عصر در روستا، شاعر، چپ گرای افراطی تازه کار، معتاد به داروهای روان گردان، آلن گینزبرگ (Allen Ginsberg) که بالاخره دوست مادام العمر سوروس شد. گرچه سوروس تا حوالی 1980 با گینزبرگ ملاقات رسمی نداشت، بعد از سالهای طولانی سپری شده در روستا، امروزه این میلیاردر به گینزبرگ اعتبار می بخشد و می گوید که او چشمانش را به سودهایی که در قانونی کردن مواد مخدر نهفته است را باز کرده، چیزی که یکی از پروژه های ناز پروردۀ سوروس در طول خدمات بشر دوستانه اش به شمار می رود.27

سوروس در سال 1969 موسسه مالی دابل ایگل (Double Eagle Fund) برای بلیش اودغ (Bleichroeder) با 4 میلیون دلار سرمایه تاسیس کرد، که 250000 دلار از پول خود را شامل می شد. 4 سال بعد، سوروس و همکارش در بلیش اودغ، جیم راجرز (Jim Rogers)، یک شراکت خصوصی با نام مدیریت سرمایه سوروس "Soros Fund Management" را پایه گذاری کردند، و متعاقباً نام موسسه مالی دابل ایگل را به موسسه مالی سوروس "The Soros Fund" تغییر دادند. در سال 1979 آنها نام آن را دوباره به موسسه مالی کوانتوم "The Quantum Fund" تغییر دادند، که ارزش آن تا سال 1980 به 381 میلیون دلار افزایش یافت و به بیش از یک میلیارد دلار تا سال 1985. 28

سوروس، یک بشر دوست و نیک اندیش

در سال 1979 بود که شروع به آزمایش زبانزد شدن در بشر دوستی و نوع دوستی کرد. 5 سال بعد،  او اولین بنیاد جامعه باز "Open Society Foundations" از چندین شعبه آن را در کشور زادگاهش تاسیس نمود، نامی که بعد از کارهای کارل پاپر انتخاب شده بود. هدف این بنیاد "ایجاد دموکراسی های تحمل پذیر و قابل ارتجاع که دولتهای آن بر شهروندانش جوابگو باشند."29 بود، اما اینچنین نشد تا سال 1987، سالی که او دفتر خود در مسکو را گشود، کاری که، سوروس شروع به توزیع واقعی مقادیری کلانی از پول به گروه های مختلف و با دلایل مختلف کرد. به گفته خودش "مخارج من از 3 میلیون دلار در سال 1987 به بیش از 300 میلیون دلار تا سال 1992 افزایش یافته است."30 در این بازه زمانی، سوروس یک سری از بنیادهایش را در اروپای شرقی و آسیای مرکزی پایه ریزی کرد.31 او شادمانه دریافت به علت سرمایه و ثروت کلانش، اکثریت شخصیتهای سیاسی "ناگهان از دیدن من خوشحال می شوند ... نفوذ من افزایش یافته است."32 در حال حاضر بنیادهای جامعه باز سوروس در بیش از 70 کشور جهان فعال هستند.33

در سال 1993 سوروس شاخص شبکه بنیاد سوروس را تاسیس نمود، انستیتو جامعه باز "Open Society Institute (OSI)" در شهر نیویورک. زمانیکه بنیاد بشر دوستانه OSI در تعدادی از ملل مختلف جهان در حال گسترش بودند، آن بنیاد به صورت عمده به تزریق سرمایه بین گروهها و سلیقه های آمریکایی اختصاص یافته بود. در کتاب، "جامعه باز: اصلاح سرمایه داری جهانی "سوروس توضیح میدهد که "جامعه باز" ی که او به دنبال گسترش آن با نام بشر دوستی است، "مخفف آزادی، دموکراسی، حاکمیت قانون، حقوق بشر، عدالت اجتماعی و مسئولیت اجتماعی به عنوان ایده های کلی مطرح شده اند."34 اما البته، مفهوم هایی انتزاعی و عاری از کیفیت مانند اینها، سرمایه گذاری بر روی شعارهای بلند پروازانه است یعنی بیش از یک لفاظی نیست و می تواند معنای کاملاً متفاوتی برای هر کسی داشته باشد.

کسی که وظیفه تعریف مفاهیم یاد شده در پاراگراف بالا را برای" انستیتو جامعه باز" به او سپردند و تبیین ماموریت های انستیتو را از همان آغاز کار در دستور کار داشت، آریه نیر (Aryeh Neier) بود، کسی که سوروس نه تنها او را به عنوان رئیس انستیتو بلکه رئیس کل شبکه بنیاد سوروس منصوب کرده بود. 34 سال پیش، آریه نیر "دانشجویان برای یک جامعه دموکراتیک" "Students for a Democratic Society (SDS)" را ایجاد کرده بود، که بزرگترین و مهمترین گروه افراطی دهه 1960 به حساب می آمد. SDS آرزوی سرنگونی انستیتوهای دموکراتیک آمریکا را داشت، بازسازی دولت در قالب مارکسیستی و تضعیف جنگ ملی در ویتنام. (به طور مشخص شاخه نظامی SDS بعدها به شکل Weather Underground درآمد، یک سازمان تروریستی بدنام با گرایشات مارکسیستی-لنینی.) ذیل لئامت او با SDS، آریه نیر به مدت 15 سال برای اتحاد آزادی مدنی آمریکا "َAmerican Civil Liberties Union (ACLU)" کار کرد، که شامل 8 سال سمت مدیریت اجرایی ملی بود. بعد از آن، او به مدت 12 سال در سمت مدیریت اجرایی ناظر حقوق بشر "Human Rights Watch (HRW)" زمان خود را صرف کرد، سازمانی که او در سال 1978 تاسیس نمود.35

برنامه های کاری سوروس

هر دو ارگان ACLU و HRW به مدت طولانی یکی از مباحث مرکزی "جامعه باز سوروس" را ترویج می دادند: آن مفهوم این بود که آمریکا از لحاظ سازمانی یک ملت سرکوبگر  و از روی عادت ناقض حقوق بشر در خانه و خارج از مرزهایش است، براستی تناقض جدی در نوع "جامعه باز"ی که سوروس آن را گرامی می دارد.

ابتداً ACLU را مورد ملاحضه قرار می دهیم، کسی که به عنوان هیئت مشورتی وارد آن شد، شخصی نبود جز تروریست سابق وتر آندرگراند "Weather Underground"، برناردین دُن (Bernardine Dohrn).36 ACLU تقریباً به طور کامل مخالف تمام معیارهای به تصویب رسیده در موضوع امنیت ملی آمریکا بعد از ماجرای 11 سپتامبر 2001 توسط دولت آمریکا بود. به تصویر کشاندن آن معیارها که نه فقط عموماً بسیار خشن و تهاجمی بودند بلکه به طور تبعیض آمیز و ویژه ای علیه مسلمانان بود.37 علاوه بر این، سازمان پرونده های حقوقی متعددی را جهت جستجوی راهی برای محدود کردن توانایی دولت در مکان یابی، مانیتورینگ و دستگیری عاملان تروریستی، بایگانی کرده است. آن سازمان بطور مداوم در حال جلوه دادن جامعه آمریکا در ارتباط با شایع بودن بی عدالتی نژادی که موضوعی رام نشدنی است. و بطور خستگی ناپذیری در مورد حفاظت از مهاجران غیرقانونی علیه " تبعیض و بدرفتاری دولتی"38، کار می کند. اینها و بعضی دیگر از فعالیتهای ACLU و جایگاه سیاستها تماماً با آنهایی که توسط آریه نیر و جرج سوروس برنامه ریزی شده اند هماهنگ است. به عنوان شاهد موضوع می توان به حقیقت اهداء جایزه 8.69 میلیون دلاری OSI "انستیتو جامعه باز" به بنیاد ACLU اشاره کرد.39

زمین تمرین دیگر آریه نیر، ناظر حقوق بشر (HRW)، که تاریخ طولانی دارد، گرفتن انگشت اتهام به سوی تعداد زیادی از تخلفات و تجاوزات ادعا شده است. قابل توجه ترین آنها، HRW، جنگ آمریکا علیه تروریسم را یک تلاش بی باکانه که ریشه در بی بصیرتی در ادراک ریشه های تروریسم است را به سخره گرفت، در مقیاس بزرگ، عدم موفقیت آمریکا "در ترویج حقوق بنیادین در سرتاسر جهان"40 است.

در گفتگوهای مارس 2007، مدیر اجرایی HRW، کنت راث "Kenneth Roth"، متهم کرد که ایالات متحده، بطور معمول برای مقابله با دشمنانش "از رفتارهای غیر انسانی و شکنجه آمیز استفاده می کند"، که "بطور جدی اعتبار آنرا زمانیکه می خواهد حقوق بشر را برای ملل دیگر ترویج کند" به خطر می اندازد.41 بین سالهای 2000 تا 2008، "انیستیتو جامعه باز" هدایا و دیگر کمک ها را با مجموع مبلغ 6،386،477 دلار به HRW اعطاء کرد.42 سپس، در سپتامبر 2010، سوروس اعلام کرد که مبلغی در حدود 100 میلیون دلار دیگر به HRW خواهد داد.43 جالب توجه اینکه شخص سوروس یکبار در کمیته مشورتی ناظر حقوق بشر (HRW) در مناطق اروپا و آسیای مرکزی مشغول خدمت بوده است.44

منابع:

1 http://business.globaltimes.cn/world/2009-11/483306.html

2 http://www.bloomberg.com/apps/news?pid=newsarchive&sid=aEmPzbHtLcUc; http://biz.yahoo.com/ic/47/47147.html; http://mdmandp.com/blog/tag/soros-fund-management-llc/

3 George Soros, The Alchemy of Finance (1994 edition), p. 362

4 George Soros, Underwriting Democracy, p. 3

5 http://www.newswithviews.com/Kincaid/cliff367.htm; http://www.weeklystandard.com/blogs/george-soross-evangelicals

6 “The Billionaire Who Built on Chaos – George Soros (The Independent: June 3, 1993)

7 http://www.foxnews.com/story/0,2933,602163,00.html

8 http://www.npr.org/templates/story/story.php?storyId=4635465

9 Faisal Islam, “Rich Man, Wise Man” (Observer: March 10, 2002)

10 Anthony Gottlieb, “Who Wants To Be A Billionaire?” (The New York Times: March 3, 2002)

11 Michael T. Kaufman, Soros: The Life And Times Of A Messianic Billionaire, 2002, p. 293

12 http://www.time.com/time/printout/0,8816,986919,00.html

13 “The Mind of George Soros; Meet the Esperanto Enthusiast Who Wants to Save the World from President Bush” (The Wall Street Journal: March 2, 2004)

14 Connie Bruck, “The World According to Soros” (The New Yorker: January 23, 1995); Peter Schweizer, Do As I Say (2005), p. 157.

15 http://sweetness-light.com/archive/george-soros-on-helping-the-nazis-during-the-holocaust

16 http://www.foxnews.com/story/0,2933,602163,00.html#ixzz19pFJsPwd; Michael Lewis, “The Speculator,” New Republic (January 10-17, 1994).

17 George Soros, Underwriting Democracy (1991), p. 170.

18 http://www.undueinfluence.com/george_soros.htm

19David Horowitz and Richard Poe, The Shadow Party (2006), p. 67

20 Nicola Chalton, ed., The Philosophers (2008), p. 159.

21 David Horowitz and Richard Poe, The Shadow Party (2006), pp. 67-69; The Philosophers, pp. 158-159; George Soros, Soros on Soros (1995), p. 33.

22George Soros, The Bubble of American Supremacy (2004), p. 193

23 George Soros, The Alchemy of Finance (1994 edition), p. 13; George Soros, Soros on Soros (1995), p. 39.

24 Michael T. Kaufman, Soros: The Life And Times Of A Messianic Billionaire (2002), p. 83

25 http://www.referenceforbusiness.com/biography/S-Z/Soros-George-1930.html

26 http://www.theatlantic.com/past/docs/issues/2000/08/meyerson.htm ; David Horowitz and Richard Poe, The Shadow Party (2006), pp. 84-85

27 Michael T. Kaufman, Soros: The Life And Times Of A Messianic Billionaire (2002), p. 180.

28 http://www.referenceforbusiness.com/history2/85/Soros-Fund-Management-Llc.html; Peter Schweizer, Do As I Say (2005), p. 157.

29 http://www.soros.org/about

30 George Soros, The Bubble of American Supremacy (2004), p. 136

31 http://www.soros.org/about/timeline

32 Connie Bruck, “The World According to Soros” (The New Yorker: January 23, 1995)

33 http://www.soros.org/about

34 George Soros, Open Society: Reforming Global Capitalism (2000), p. 120

35 http://www.soros.org/about/bios/staff/aryeh-neier

36 http://www.theacru.org/VadumACLU.pdf

37 http://www.aclu.org/national-security/aclu-slams-draft-dhs-regulations-real-id-says-delay-fails-address-privacy-and-civi ; http://www.theacru.org/VadumACLU.pdf

38 http://www.aclu.org/immigrants-rights ; http://www.aclu.org/immigrants-rights/about-aclus-immigrants-rights-project

39 http://www.americanjusticepartnership.com/pdf/Justice_Hijacked_Report.pdf

40 http://www.discoverthenetworks.org/groupProfile.asp?grpid=6258

41 http://www.carnegiecouncil.org/resources/transcripts/5424.html

42 This figure derives from OSI's IRS Forms 990 for the years 2000-2008.

43 http://www.guardian.co.uk/world/2010/sep/07/george-soros-100-million-human-rights-watch

44 http://web.inter.nl.net/users/Paul.Treanor/HRW.html